در مطالعات جامعه شناختی- فکری ، برخی اندیشهها پس از دورههای زمانی به بازتولید شکل جدیدی از خود میرسند و با وسعت جدیدی خود را مطرح میکنند. جاذبهها و مزیتهای مادی که ریشه در ارزشهای اصیل ندارند ، منطق تکرار این اندیشههاست که بعد غیر الهی انسان بدان کشش و تمایل دارد. کیش شخصیت، قدرتطلبی، اصالتهای باندی و سهولتهای سطحینگری و رفاهطلبی، بخشی از این جاذبهها و کششهاست که در محیطهای مناسب و شخصیتهای مهیا، زمینه نمو و احیا پیدا میکنند. این پدیده اختصاص به جغرافیا و ملت خاصی ندارد و در یک د وره زمانی محدود نیز باقی نمیماند.
در آسیبشناسی از انقلاب اسلامی ایران نیز که مسیری تکاملی را طی میکند، نمادهای این پدیده به خوبی قابل رؤیت است و برای آفتزدایی از حیات انقلاب اسلامی شناخت این پدیده و اشکال مشابه و همسویی با آن ضروری است.
نکته مهم در این مسأله این است که چه به لحاظ ماهیت و چه به لحاظ رفتار و روش و تاکتیک، وجوه مشترکی در پدیدههای مشابه وجود دارد که با قیاس و تطبیق منصفانه، میتوان به سمتگیری رفتاری پدیدههای مشابه وقوف یافته و اقدامات آن را پیشبینی کرده و متناسب با پیچیدگیهای جدید در این پدیده، به مدیریت و مهار آن پرداخت.
سازمان منافقین، یکی از تشکلهای سیاسی است که به دلایل روشنی به التقاط کشیده شد و به قول برخی سران اولیه این گروه، " پوستین مذهبی آن به علت وصله زدن های تکراری از هم گسست " و برای نجات از بن بستهای ایدئولوژیکی ، امدادهای اضطراری از دیگر ایدئولوژیهای مادی گرفت ولی آن را پنهان کرد تا با واکنش اعضا یا مردم قشری! مواجه نشود. دلیل این دگردیسی ایدئولوژیک روشن بود، چرا که دانستههای اعتقادی این سازمان برگرفته از منابع اصیل و صاحبنظران متقی و متخصصان مذهب که همان روحانیون بزرگ و مراجع بودند، نمیشد. اندکی تفسیر قرآن و نهجالبلاغه با مقداری فلسفه و تاریخ، مقدمه ورود به اجتماعیات و مسائل سیاسی میشد و کادرهای اصلی به چنان باوری از خود میرسیدند که "محور عالم " میشدند.
از آنجا که قصد واکاوی اندیشه سازمان منافقین را نداریم به برخی شاخصهای اصلی آنان که در سیر تطور و تکامل خود در دهه سوم انقلاب به جریان جدید و همراه با آن تبدیل شد میپردازیم و این شباهت ماهیتی- رفتاری را بازگو میکنیم.
1- احساس مالکیت انقلاب
سازمان منافقین به دلیل اینکه خود را شعلهای در ظلمت نظام پادشاهی میدانستند و سابقه مبارزاتی برای خود قائل بودند و اصالت را به کار سازمانی و معیارهای آن میدادند، پس از پیروزی انقلاب اسلامی که با هیچ یک از برآوردها، زمانبندیها و برنامهریزیهای آنان تطابق نداشت، خود را طلیعهدار و پیشاهنگ و جلودار معرفی میکردند و با آوردن عکس رهبران اولیه خود در تظاهرات مردمی، از موضع مالک و صاحب انقلاب(و نه شریک و همراه مردم)، احساس برتری و امتیاز داشتند و رفتار میکردند.
به این دلیل، رهبری انقلاب اسلامی (امام خمینی) را از روی ناچاری و مماشات تحمل میکردند تا حقانیت و برتری خود را اثبات کنند.
این حس مالکیت، موجب خودمحوری و نادیده گرفتن حقایق و واقعیتهایی بود که بر انقلاب اسلامی حاکم بود. امام(ره)، مردم و پیوند آنان با یکدیگر را که سازنده انقلاب و نظام اسلامی بود بدون برتری و سلطه خود بیمعنی میدانستند.
این شاخص را در جریان فتنه پس از انتخابات 88 نیز به وضوح شاهد هستیم و فراکسیون ائتلاف جریانهای تشکیلدهنده جریان فتنه، از این جایگاه به انقلاب و جمهوری اسلامی مینگرند و نظام را بدون خود، معادل صفر و هیچ میدانند، معنا دادن به انقلاب و نظام را بدون خود، پوچ معرفی میکنند و حتی امام و رهبری را در سایه خود، تفسیر میکنند.
همانگونه که برای منافقین این حس مالکیت مفسدهساز بود، در جریان فتنه نیز شاهد مفاسد متعدد ساختاری، الیتسازیهای باندی، رانتهای اقتصادی بیپایان و حقانیت بازتعریف از انقلاب و اسلام و ترسیم آیندهای متفاوت از شعارهای اصلی اسلامی و استقلال کشور هستیم.
2- مظلومنمایی
یکی از شیوهها و تاکتیکهای فریبکارانه برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی، مظلومنمایی بود که توسط سازمان منافقین به کار گرفته میشد. این روش اولاً به منظور مطرح کردن حقانیت خود و ثانیاً برای به چالش کشیدن جایگاه حضرت امام خمینی(ره) و زیر سؤال بردن ساختار نظام استفاده میشد.
منافقین برای این منظور با ارسال نامه به امام(ره)، خود را مدعیالعموم و طرف اصلی رهبری و مطالبهکننده حقوق مردم نشان میدادند. با این عنوان که اطلاعات به امام(ره) از مسیرهای کانالیزه صورت میپذیرد، در متانت شناخت حضرت امام ایجاد تشکیک میکردند. جالب اینکه در یکی از مکاتبات به حضرت امام(ره) نوشتند که چون ما را جاسوس میدانند، اجازه حضور در جبهه را به ما نمیدهند.
این در حالی بود که هنوز موضوع جاسوسی و ارتباط منافقین با کشورهای بیگانه(اتحاد جماهیر شوروی) بر ملا نشده بود و شاید برای پیشدستی به طرح این مسأله میپرداختند.
نگاه منافقین به جنگ تحمیلی این بود که جنگ ماهیت ارتجاعی دارد و کسانی که در ایران، مسأله جنگ را اداره میکنند، نیروهای ارتجاعی هستند و اگر ما(منافقین) وارد شویم، با تکیه بر تجربه، فضا و ماهیت جنگ را عوض کرده و انقلابی میکنیم.
البته نوع دیگری از این تفسیر در مورد جنگ را گروه انشعابی از منافقین(لطفالله میثمی)، تحت عنوان "سه تکبیر تا قدس " مطرح میکردند تا هم برای خودشان اصالت قائل شده و هم رهبری جنگ که در دست امام بود را زیر سؤال ببرند.
همین ویژگی در جریان فتنه نیز به عنوان تاکتیک به کار رفت تا هم برای خود حقانیت در نتیجه انتخابات ایجاد کنند و هم ساختار نظام را زیر سؤال برده و هم اینکه فقدان حضور خود در قدرت را نشانه بیتدبیری و عدم عقلانیت نظام نشان دهند و همه مشکلات را بر عهده رقیب نشان دهند.
جالب است که جریان فتنه اعلام میکند "به ما برانداز میگویند " و چنانچه به واقعیت عملکرد منافقین در ارتباطات جاسوسی در جنگ و ارتباط با شوروی سپس آمریکا و غرب توجه داشته باشیم، احتمالاً باید ماهیت جریان فتنه را "براندازی " تلقی کنیم. هر چند دلایل بسیاری مبنی بر تمایل براندازی در اصل، ماهیت و شکل نظام از سوی این جریان و حامیان خارجی آنها عنوان شده است.
3- ارتباط با بیگانه و دشمن
تماس با بیگانه و تأمین منافع دشمن در همه جهان مورد مزمت است و کلام نورانی امام خمینی(ره) نیز این مسیر را روشن کرده و چنین معتقد است که حتی اگر دشمن از ما تعریف کرد، باید بدانیم، اشکالی وجود دارد. منافقین از ابتدا خود را داخلی و مردمی معرفی میکردند ولی در مقابل دستور امام(ره) مبنی بر تشکیل بسیج ملی، "جنبش ملی مجاهدین " که نوعی میلیشیا بود را درست کردند. البته گاهی از روی قدرتنمایی، به امام(ره) پیشنهاد میکردند که ما حاضریم، میلیشیای خود را تحت فرمان شما قرار دهیم، اگر...
از آنجا که منافقین با اصل انقلاب، نحوه شکلگیری و محتوای آن مشکل داشتند برای تضعیف و براندازی آن برنامهریزی کرده، ارتباط پنهان با شوروی(از طریق سعادتی و سیکو)، گسترش سازمان و تشکیلات در سراسر ایران، اجرای خط آشوب در داخل و شکاف در بین مسئولان را با هدف افزایش تعارضات عملی کردند تا نظام قادر به کنترل نبوده و در فضای متشنج و پرآشوب، یا نظام را ساقط کنند و تسلیم منافقین شود یا آن را تضعیف کنند. از آنجا که روسیه نیز مانند امریکا بر نابودی انقلاب تمایل داشت، ارتباط منافقین با روسها، نمیتواند از چارچوبهای مشترک بین روسیه و امریکا خارج باشد. با این حال منافقین به موازات ارتباط با روسیه، از طریق کاظم رجوی در اروپا و امریکا، سرپلهای حمایتی و ارتباطی ایجاد کردند و به همین دلیل در جریان فرار رجوی، به جای مسکو به پاریس رفته و با لیبرالیسم پیوند خوردند.
یعنی اینکه منافقین روند تکاملی خود را در پیوند با غرب تعریف کردند و اکنون نیز با همین سیره و اندیشه در جریان فتنه روبهرو هستیم.
برای کسب تأیید و حمایت غرب، جریان فتنه تلاش دارد تا در تمامی پروندههای اساسی ایران مانند موضوع هستهای، حقوق بشر، رژیم صهیونیستی و... با غرب همسو نشان دهد و با آنها همپوشانی کند، غرب نیز از موضع حقوق بشر از جریان فتنه حمایت کند. جالب اینکه کلید واژههای جریان فتنه و غرب در مورد فشار به ایران یکسان است، افراطیگری، امتیاز دادن به روسها در سطح ترکمنچای، ناکارآمدی حکومت، مشکل نظام در ولایت فقیه است، برخی از این کلیدواژههای مشابه است.
4- فصل مشترک، هدف مشترک و سرنوشت مشترک
همانگونه که منافقین برای ایجاد جبهه ضدانقلاب و بهرهمندی از پتانسیل همه جریانهای کوچک، دست به تشکیل شورای ملی مقاومت با هدف سرنگونی نظام زده و ارتش آزادیبخش! ملی درست کردند، جریان فتنه نیز طیفهای گوناگون سلطنتطلب، پژاک، منافق، کومله و دموکرات، ملی- مذهبی، لیبرال و... را زیر یک چتر قرار داده و بنا به گزارشهای منتشر شده در هلند، نماینده رضا پهلوی از طریق سفر به ایران و دیدار با سران فتنه، تاکتیک جبههسازی علیه نظام را دنبال میکنند.
خانم حقیقتجو نیز این پدیده را ناشی از هدف مشترک دانست که کاملاً درست است و ضمن فصل مشترک و هدف مشترک، سرنوشت مشترکی نیز دارند چرا که با قدرت مردم از صحنه خارج شدند.
5- پوستین مذهبی و قرائت نو از اسلام
منافقین که با تکیه بر آیات قرآنی خود را مسلمان و مجاهد نشان میدادند و با تفسیر قرآن و نهجالبلاغه- که برپایه برداشتهای شخصی استوار بود- حرکت میکردند، به نقطه التقاط فکری رسیدند و جوهره اصلی را نشان دادند. امروز نیز با عناوینی مانند نگاه و قرائت جدید و نو از اسلام و امام(ره) و... برای سرپوش گذاشتن به "تجدیدنظرطلبی مذهبی " و "فرار از مفاهیم پایه و اصولی "، به ترویج نوع جدیدی از "اسلام ماسونی " و همسو با مطلوبیتهای امپریالیسم و صهیونیسم میپردازند.
6- روشهای کاری
نکته مهم در رفتارشناسی منافقین و جریان فتنه، روشهای کاری آنهاست که بسیار با یکدیگر تطابق دارد. کارهای نفوذی(بیوت علما، مجلس، ارگانها، ساختارهای نظام و...) تکیه بر نارساییها و مشکلات مردم یا تکیه بر تصویرسازیهای کاذب و دروغین، ساختارشکنی، مخالفت با اصل و ماهیت نظام و ارکان آن به شکل پلکانی و تدریجی، مخالفت با ولایت فقیه و... مقام معظم رهبری، ماکیاولیسم فکری و رفتاری و توجیه استفاده از هر وسیله، نهیلیسم و لائیسم با پوسته نوگرایی دینی و سیاسی، آشوبسازی و هرج و مرج، ایجاد اختلاف و شکاف در بین ارکان و جریانهای اصلی نظام، بزرگ کردن برخی چهرهها برای کسب وجاهت یا پنهان شدن در پشت نام آنان(مرحوم طالقانی)، شایعهپراکنی و قلب حقایق و دروغگویی، از روشهای منافقین و جریان فتنه است.
فساد مالی، جنسی، روشهای دیکتاتورمآبانه و فاشیستی و ضددینی، بخشی از جهشهای ایدئولوژیکی، الیتسازیهای فکری و رانتهای اقتصادی و ماکیاولی در هر دو جریان است.
آنچه از سازمان منافقین در شرایط فعلی یک جریان مزدور بیگانه و دشمن مردم ساخته، در شاخصهای ششگانه و پیشگفته، قابل جستوجوست که در جریان فتنه و ترکیب نامتجانس اجزای آن، با وسعت بیشتری شاهد هستیم. تنها تفاوت منافقین و جریان فتنه در این است که عبور از منافقین یک موج تاکتیکی برای پالایش فکری انقلاب بود ولی جریان فتنه یک جهش راهبردی و نقطه عطف در مسیر تکامل و تطور انقلاب و نظام اسلامی است.